معراجی ها

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون
معراجی ها

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون

ما چیکار کردیم..؟

بسم الله النور

محسن با بچه ها خیلی مودبانه رفتار می کرد، ولی بیشتر با من و رسول جور بود. با هم داشتیم سفره هیئت را پاک می کردیم، 

گفتم:(( محسن! شاید قسمت نیست شاید خدا خوابوندتت توی آب نمک واسه روز مبادا. 

مثلا سید رضا رو ببین چقدر دوست داره بره ولی قسمتش نمیشه.))) گفت:(( رفیق! سید داره کار فرهنگی میکنه

 ما چیکار کردیم برای امام زمان مون (عج)؟)) گفت:(( تو لشگر به پویا ایزدی و چندتا دیگه از بچه ها می گفتند اخراجی ها!

 وقتی باهم سوریه بودیم از پویا جدا شدم به فاصله 5 دقیقه برجک رو زندن و پویا شهید شد. حمیدرضا دایی تقی شب که 

رسید سوریه ده نفری دور هم جمع شدیم و سینه زنی راه انداختیم. نه هیئت داشتیم نه مداح. حمید رضا مثل میون دارا افتاد

 وسط. چطور سینه می زد! فرداش شهید شد! ما لیاقتشو نداریم رفیق!))

گفتم:(( محسن! چه جوری بعضیا لیاقتشو پیدا می کنند شهید بشن؟))

گفت:(( وقتی حمید شهید شد، من تازه فهمیدم حمید نماز شب می خونده و شبا با خدا درد و دل میکرده.

 منی که رفیقش بودم نمی دونستم. قرآن زیاد می خوندند نهج البلاغه زیاد می خوندند که خودم لیاقت خوندنشو ندارم! و...)) 


"از کتاب سرمشق"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.