ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هو الحق
هر جا که هستید...
هر حالی که دارید...
هر کاری که می خواین انجام بدین
هر چیزی که میخواین بگین
لطفا و خواهشا...
منافع شخصیتونو در نظر نگیرین
حق و حقیقتو بگین و فریاد بزنین و عمل کنین...
حداقل تا جایی دنبال منافع شخصی باشین که حق رو نپوشونه...
حتی اگه خسارت جانی و مالی و آبرویی براتون داره...
چون وقتی اثرات عظیم کارامونو تو جهان میبینیم که دیگه خییییلی دیر شده...
حرکت چنتا الکترون که با چشم دیده نمیشن کل جهانو سرجاش به اذن الهی نگهداشته... دیگه ببین ما چه میتونیم بکنیم... :)
جان و مال دادن تو راه حق که غصه نداره چون اصلا چیزی از دست نمیره بلکه خیلی چیزا به دست میاد :)
آبرو هم که تو حق گفتنه دیگه... مگه غیر از اینه؟ :)
پ.ن: اول از همههه مخاطب این متن خودمم :))
[به نام دگرگون کننده دل ها]
در نگاه آرام او
هنگامی که دست شست از همهی آنچه داشت
آسایش بیحد و حصرش
رفاه و ثروتی افسانه ای که گویا پایان ناپذیر بود
هرچه که داشت از مال و اعتبار...
او حق را یافته بود
چیزی که سال ها جهان را از برایش گشته بود
و روزی آن را در کتابی میان هزاران یافت
آن کتاب در دستش چونان خورشید میدرخشید
و در ذهن و قلبش
اما آن درخشش را تنها اندکی درمییابند
و او یکی از آنها بود
چیزی را که پیدا کردهبود ارزشمند تر از مال و دنیا و آسایشش یافت
و حتی ارزنده تر از جانش
ادواردو قدر آنچه یافته بود دانست...
ادامه مطلب ...