یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید!
دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد!
و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل میشود، و همه شما نزد او گردآوری میشوید.
سوره انفال
O believers! Respond to Allah and His Messenger when he calls you
.to that which gives you life
And know that Allah stands between a person and their heart
.and that to Him you will all be gathered
Surah Al-Anfal, Ayah 24
به یاد شهید مدافع حرم محسن حججی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هیچ تفاوتی نمیکند. تک تک مان در یک دست خاک وطن و با دست دیگر قلب هایمان را سپر آن خاک پاک ساخته ایم.
نگاهی چپ بر وطن کافیست؛ همه میدانند! ما هر لحظه " در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما" میخوانیم.
جای جای این بوم آدم ها رنگ رنگ اند. یکی سبز است. یکی آبیآسمانی است و یکی خاکی. یکی سیاه است یکی سفید و یکی طلایی. اما به وقتش همه یکرنگ میشوند. دیگر هیچ رنگی پر رنگ تر از دیگری نخواهد بود وقتی نقش رنگارنگ وطن افراشته است.
آری؛ همه دل ها از درد های این خاک ستم دیده غمین است. مگر غیر از این است که جز یک صدا در گوش هایمان شنیده نمیشود:
کاش حال و روزمان بهتر از این بود!
کاش دیگر هرکس از راه میرسید چیزی نمیگفت و نمک بر زخم هایمان نمیپاشید و ما هم زبانمان گاز نمیگرفتیم و از ذهنمان نمیگذشت که: هرچه بگوییم تف سربالاست!
ای کاش قوی تر بودیم!
امان از آن موریانه های زنبور عسل نما که ای کاش در زیر آواری به دست خویش ساخته اند مدفون میشدند؛ که میشوند. این قانون عالم است!
و کاش باران آن گرگ های تیز دندان که خود را با نقش کج و معوج سگ های جان بر کف آراسته اند رسوا کند.
آری "نه دین داری،
نه آئین داری،
نه آیین داری ای چرخ"...
اما این اراده و تلاش ما برای آفریدن نقشی رنگارنگ بر بوم سرخ رنگ ایران است
که آن موریانه ها را آواره و دندان آن گرگ ها و کفتار ها را خرد می سازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
تصویری که درست در ۴۵ سال قبل و پیش از آن از دنیا در اذهان عمومی وجود داشت چیزی جز دو ابرقدرت که دنیا را میچرخاندند نبود.
آمریکا و شوروی آن دو غول دهشتناک که نامشان چیزی جز جنگ، ویرانی، بمب اتم و مرگ را تداعی نمیکرد.
با این حال مدتی بود دنیا با تقسیم قدرت بین این دو مار گرسنه کمی آرام گرفته بود. همه این را پذیرفته بودند که باید تحت سلطه یکی از این دو قدرت باشند؛
چشم ها و دهان هایشان را ببندند، چیزی نشوند و تنها چون حیوانی وفادار به این دو خدمت کنند و اصلا شرایطی جز این بسیار نا محتمل به نظر میرسید.
اما مدتی بود خبر هایی از جایی در آسیا به گوش میٰرسید. مردم آنجا سخن از استقلال میگفتند. آن ها نمیخواستند آمریکایی ها کشورشان را اداره کنند.
عجیب هم نبود
پیش از این هم در کشور هایی چون کوبا از این دست سر و صداهای موقتی شنیده شده بود.
اما روزی اتفاق عجیبی افتاد. آمریکایی ها داشتند از ایران فرار میکردند! شاه ایران که با چند کودتا توسط آمریکا و انگلستان جای پایش را محکم کرده بودند
چمدانش را بسته و به سمت مقصدی نا معلوم فرار کرده بود!
آن روز تنها ایران نبود که تغییر کرده بود بلکه آن مردم جهان را تکان داده بودند. فریاد آن ها با این پیام که چیزی جز بلوک شرق و غرب هم میتواند وجود داشته باشد! اینکه ظلم باطل و نابود شدنی است و این قانون جهان است! اینکه چیزی در این عالم گم شده است و آن نیروی آزادی بخش اسلام است!
در جهان پیچید و دل تاریک و پوسیده ی ملت ها را روشن ساخت.
او برای اولین بار مقابل دوقطب قدرتمند عالم قد علم کرده و عَلمش را به سوی قله های عالم میبُرد!
بسم الله الرحمن الرحیم
همه سرگرم خود و ز یار غافل مانده ایم
چشم در راه پرتویی از ماه رخشان مانده ایم
همه زبان ها آرزوست از دیدن خورشید او
دل ها اما هنوز پروانه ی خویش نه حتی یاد او
(به زبان همه تمناست آرزوی رخ ماه،
دل ها همه سرد اما هویداست تاریکی ما)
زیور و زر، متاع رنگ رنگ هوش برد و دل تاریک گشت
زین هزار سال است ماه منتظر، ما باز غافل ماندهایم
شاهدا