معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون

آزادی را معنا کن!

بسم رب



((مرز بین انسان و حیوان آزادی است))1

پ ن : نه حیوانوار زیستن آزادی!

  

  خیلی وقت ها شنیده ایم:

از چادر خوشم نمی آد دست و پام  رو میگیره! اَه این حجاب دیگه چیه! آخه به اینم میگن آزادی؟ من میخوام راحت باشم!

اما

خانومی که میگویی چادر آزادی ات را میگیرد یا جلوی دست و پایت را 

آزادی را چطور معنا میکنی؟

آیا از نظر شما آزادی این است که هرطور دلت خواست لباس بپوشی و هر طور دلت خواست بیرون بروی؟

کمی فکر کن...

شاید در نگاه اول آزادی از نظر شما این باشد...

اما یک سوال از شما دارم:

وجدانا دلی جواب بدهید ک آیا این حرف درونی شماست؟ اینکه برایتان سخت است دست و پا گیر است حرف دلتان است؟ یا اینکه در حقیقت حجابتان جلوی دلبری هایتان را میگیرد و برای همین دنبال یک بهانه هستید و گرما را دست وپا گیر بودن را به چادر و حجاب نسبت می دهید؟

اگرجوابتان این است که بله همش یک بهانه است... خب یک لحظه به آخرش فکر کن! یک روز تو بار و بندیل خود را با همه آن زیبایی هایت  این جا، جاخواهی گذاشت و خواهی رفت آن وقت تو میمانی و آن دلبری هایت که آتش وجودت شده اند و هیچکدام از آنهایی که تو را بخاطر تیپ و چهره ات می خواستند  نه تنها به کمکت نخواهند آمد بلکه گناهانشان را تقصیر تو می اندازند!


اما اگر جوابت این است که نه من واقعا چون حجاب آزادی ام را گرفته نمی خواهمش!

باشد قبول!

اما از نظر تو آزادی این است که موهایت را نپوشانی و چادرت را برداری ؟ این راحتی است؟

تابه حال فکر کرده ای که شاید تعریفت از آزادی ممکن است نادرست باشد؟

من آزادی را این طور برایت معنا میکنم ببین خوشت می آید؟

آزادی یعنی تو از نگاه های هوس آلود از چشمانی که تو را تنها برای لذت خود می نگرد رها باشی ، یعنی از آن چشمانی که در صورتت زل می زنند و از سر تا پاهایت ور انداز می کنند وو بعدازتو نوبت یکی دیگر است آزاد باشی ، یعنی به جای این نگاه ها نگاه خداوند تمام وجودت را بگیرد. مگر آزادی جز در نزد خداست؟

انتخاب با خودت است کدام آزادی را می خواهی؟

آیا آن آزادی حقیقی که در نهایت تو را می کند  شهیدقاسم سلیمانی یا آن آزادی که تنها ظاهری از آزادی و راحتی دارد اما  در وجود آن آزادی خدایی نیست ؟جایی هم که خدا نباشد آزادی نیست زیرا آزادی یک درجه ای ازکمال است و همه کمالات تنها در نزد خدایی است که خود آفریننده همه کمالات است.

راحت نیست سخت است درست اما همین سختی است که زیبایش میکند...

برای خدایت سختی کشیدن زیباست و اینکه می دانی برای چه کسی سختی می کشی راحتش میکند...آن وقت است که دیگر جسمت آن سختی را احساس نمی کند زیرا تو از جسمت رها شده ای دیگر در آن زندانی نیستی و روحت زیبایی حقیقی آن را می چشد بخاطر همین است که سختی برای خدا زیباست....

بدان تو آنقدر برای خدایت مهم بوده ای که تو را آفریده و عاشق توست زیرا مگر می شود او که به حقیقت محبتش بی نهایت است تویی که آفریده شده ی خودش هستی را دوست نداشته باشد؟ آیا می شود تویی را که در هنگام آفرینشت به خودش آفرین گفت دوست نداشته باشد؟

و هر لحظه مواظب توست... بیشتر از خودت مواظبت است و وقتی میبیند آفریده اش کسی که عاشقش است او را فراموش کرده ...باز هم منتظرت می ماند تا بالاخره یادش بیایی...

آیا وقتی فراموشش کردی حتی لحظه ای نعمتی را از تو دریغ کرد؟ نه!

اما گاهی بزرگترین نعمتی را که ما متوجهش نیستیم از ما دریغ  میکند...

خودش را...

و ما فقط یک دنیای حد اکثر 100 یا 90 ساله خواهیم داشت و یک هیچِ ابدی...

و در نهایت چه بخواهیم چه نخواهیم انا لله و انا الیه راجعون.

مسیر روشن است و پایان مسیر نیز روشن...

مسیر سردار...؟

یا مسیرِ...؟



1-صادق رضا زاده شفق


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.