معراجی ها

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون
معراجی ها

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون

رفتی و نور شدی، راه شدی در دل شب!

بسم الله



آن شب
آسوده درخواب بودیم
آرامش خانه‌ی خود
بی ذره ای نگرانی 
گویا نه دنیایی بوده و نه قرار است که باشد
درست مانند تمام وقت هایی که تو
کیلومتر ها دور تر از آسودگی خانه ات
که نه در اتاق های گرم و راحت هتل های لوکس
بلکه در صحرا ها و بیابان ها بر سنگ های سخت قدم میگذاشتی
در زیر باران
بارانی از جنس فلز
که میسوزاند و میشکافد
در عمق طوفان‌های خاک و خون

زیاد نیستند آنهایی که جانشان را میفروشند
تا قدم زدن در زیر این باران
و دویدن در قلب این طوفان را بخرند
و چه وسیع اند!
به اندازه‌ی آسمان...

دیر بود وقتی که چشم گشودیم
و تو آن چیزی که سال ها به دنبالش
دشت ها و کوه  ها را پشت سر گذاشته 
یافته بودی
اما این پایان تو نبود
بلکه صبح شهادت تو
آغاز بیداری دل های خفته‌ی ما بود
و هریک ازما دانستیم با اینکه از خاکیم و درخاک
قادریم چونان سوسوی ستاره ای 
روشنی بخش گوشه ای از تاریکی باشیم...
و تو...
رفتی و نور شدی، راه شدی در دل شب!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.