معراجی ها

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون
معراجی ها

معراجی ها

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللّهِ اَمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون

درجه

بسم رب الشهداءوالصدیقین


آمد دفترم و گفت: آقا سید! دوساله پاسدارم و اینجا خدمت میکنم، 

اما هنوز نمیدانم درجه ی شما چیه!)) خندیدم و با چشم هایم اشاره ای

 به درجه هایش کردم و گفتم :(( حالا حالاها باید بدوی تا به درجه ما برسی!))

 نمیدانم من چقدر باید بدوم تا به گرد راهش برسم، به درجه و مقامش که هیچ! کاش گوشه ی چشمی به ما کند.


"از سرمشق"

سرمشق_ بیت المال


بسم رب المُحسِن...

لباس نظامی که باآن رفت سوریه را خودش از مغازه خرید. دوست نداشت از بیت المال چیزی همراهش باشد.

 همان لباس معروف که اتیکت "جون خادم المهدی" را روی جیبش دوخته بود.

 میدانست لباس شهید کفنش حساب میشود برای همین از لباس هایی که سهمیه ی رزمندگان بود استفاده نکرد. 

می گفت:(( با حق مردم خوردن نمیشه شهید شد.))

از کتاب"سرمشق"

سرمشق _دغدغه کار جهادی


بسم رب الشهداء والصدیقین

بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصر ها به کتابفروشی می آمد و پولی را که از این کار بدست می آورد برای اردوهای جهادی کنار می گذاشت. رشته تحصیلی محسن برق ساختمان بود و کار برق کشی ساختمان هم انجام میداد. پول دستمزدش را در قلکی که برای این کار کنار گذاشته بود جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم سه چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد.

از کتاب "سرمشق"


ایستاده ایم...

مزایده

  

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای از شهید محسن حججی به روایت یکی از دوستان


محسن به تغذیه اش خیلی اهمیت میدادو هرچیزی را نمی خورد.می گفت:(( مومن باید بدن سالم داشته باشد.)) یکی از چیزهایی که ترک کرده بود نوشابه بود. کار جالبی می کرد. در اردوها یا هرجایی که نوشابه همراه غذا بود. نوشابه اش را به مزایده می گذاشت. معمولا از پنجاه تا شروع میشد. یادم هست یکبار یکی از رفقا پانصدتا خرید. البته صلوات. هرکسی صلوات بیشتری می فرستاد نوشابه مال او بود.


برای این شهید بزرگوار صلواتی هدیه کنید...