بسم رب اشهدا...
مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی میگوید که در مسجد جمکران سدی نورانی دیدم،
با خود گفتم این سید در این هوای گرم تابستانی از راه رسیده و تشنه است ظرف آبی به
دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا شما از خدا بخواهید تا فرج امام زمان (عج) نزدیک گردد.
حضرت فرمودند:<< شیعیان ما به اندازه آب خوردنی مارا نمی خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما میرسد.>>
باورم نمیشود دیگر نیستی
سردار...
نمیتوانم باور کنم رفته ای...
انگار یک کابوس است...
اما
آن هایی که این اشتباه بزرگ را مرتکب شدند...
بدانند...
پاسخ سخت و محکمی خواهند گرفت...
#انتقام_سخت
آری...
بخندید به این دنیا زدگان...
به این غافلان...
به این جاماندگان...
لابد الان پیش خودتان می گویید:
این هارا ببین، بیچاره ها دل به چه چیز هایی بسته اند..
راست می گویید...
شمارا به خدا با این چهره های نورانی و آن خنده های زیبایتان دل مارا بیشتر از این نسوزانید...
البته دل ما خیلی وقت است که سوخته...
آنقدر که دیگر به سوختن و ساختن عادت کرده ایم...
اما خودمانیم ها... حتی سوختن و ساختن هم در این مسیر، زیباست...
تقدیم به شما ای شهیدان خدایی...
به امید روزی که به شما بپیوندم...