بسم الله الرحمن الرحیم
همه سرگرم خود و ز یار غافل مانده ایم
چشم در راه پرتویی از ماه رخشان مانده ایم
همه زبان ها آرزوست از دیدن خورشید او
دل ها اما هنوز پروانه ی خویش نه حتی یاد او
(به زبان همه تمناست آرزوی رخ ماه،
دل ها همه سرد اما هویداست تاریکی ما)
زیور و زر، متاع رنگ رنگ هوش برد و دل تاریک گشت
زین هزار سال است ماه منتظر، ما باز غافل ماندهایم
شاهدا
بسم الله الرحمن الرحیم
در خیابان های نیویورک قدم میزنم، صدای فریاد های زنانه از هر سو به گوش میرسد؛ نزدیک تر که میروم دو سمت خیابان مملو از جمعیت و عمدتا زنان هستند.
گروهی از زنان به همراه پلاکارد هایی که امضای هزاران تن بر روی آن ها به سفیدی کاغذ مفهوم تازه ای بخشیده، در حال عبور از طول خیابان هستند.
پلاکارد هایی با مفاهیمی چون برابری و حق رای برای زنان نیز در میان جمعیت بر افراشته است.
درخواست آنها تنها این است که از حقوق طبیعی یک انسان برخوردار باشند نه فقط به چشم یک زن و موجود ضعیف تر از مرد نادیده گرفته و مورد سوءاستفاده واقع شوند.
سال ۱۹۲۰ است، پس از هشتاد سال مبارزهی زنان و پس از ۱۳۴ سال از اعلام استقلال آمریکا، بالاخره بیست و هشتمین رئیس جمهور این کشور اصلاحیه نوزدهم قانون اساسی را به سنا تحویل داد و اکنون زنان هم میتوانستند به عنوان یک شهروند در سرنوشت کشورشان ظاهرا سهیم باشند.
اما این پایان ماجرا نبود، درست مانند اعلام لغو برده داری در اعلامیه استقلال آمریکا. خوی استکباری و منفعت طلبانه ی حکومت که ارثیه ی نژادپرستی درونی مهاجران اولیه به آن سرزمین بود و از همان ابتدا خودش را به صورت نسل کشی بومیان و غارت آن ها نشان داد هرگز اجازه نمیداد ذره ای منافع مردان دولت به خطر افتد. نه برده داری لغو شد و نه زنان با مردان برابر شدند بلکه تبعیض تا همین لحظه پابرجاست و تنها نحوه ی آن تغییر یافته؛ از حقوق های کمتر زنان نسبت به مردان تا جنبش منهم و کشتار سیاهپوستان توسط پلیس سفیدپوستان و استفاده ی سینما از جاذبه های جنسی زنان در جهت افزایش فروش محصولاتش.
نظام سرمایه داری تنها پایش را جایی میگذارد که برایش تولید ثروت کند و آمریکا، این مار زهرآلود خوش خط وخال، بر روی خون میلیون ها انسان بنا شده و ثروتش را جز با دزدی و غارت از سایر ملت ها انباشته نکرده.
و حال همین مستکبران و مردسالار ها برای بانوان ما از زن و زندگی و آزادی دم میزنند. همانانی که صد ها سال زنان را در زیر بار تبعیض و نگاه جنسیتی خود خرد کردند تا جایی که اکنون از قلاده به گردن انداختند و چهاردست و پا راه رفتن و واق واق کردن ابایی ندارند که هیچ بلکه افتخار هم میکنند. شرکت های عظیم تولید لوازم آرایشی، تبلیغات گستردهی جراحی های زیبایی، صنعت مد و بازیگری، همه فقط برای اینکه زنان آن طوری باشند که مردان میخواهند و ثروت های کلان به جیب بزنند. اما زنان، پس خودشان چه؟
کسانی که زندگی و آزادی صدها میلیون انسان را در خود قاره آمریکا، ایران، عراق، افغانستان، یمن، سوریه، آفریقا، ویتنام، هند و جای جای این کره ی خاکی گرفتند.
راستی چیزی در مورد زندان ابوغریب شنیده ای؟
و چقدر زشتی و سرنگونی انسان و انسانیت در این مکتب با مکتبی که انسان را نمایندگان آفریننده بر روی زمین میداند مشهود است. یکی زن را اسباب بازی و سرگرمی مردان و دیگری دو بانو را الگویی برای تمام انسان ها، اعم از زن و مرد معرفی میکند. آن یکی با رنگ و لعاب و نقابی فریبنده زن را استعمار میکند تا کنیزی مردان کنند و این یکی میگوید حتی مرد حق ندارد انجام کارهای خانه را وظیفه تو بداند و هرچه کنی از لطف توست. آن میگوید تو باید شبیه مونرو، جولی و لورن برای مردان دلربا و فریبنده باشی تا هنگام دیدنت تو را برای آرام کردن غرایض خود انتخاب کنند. این اما میگوید تو هم یک انسانی مانند مردان، خودت را کوچک تر از آن ها نبین، حواست به جسم و روحت باشد تو کسی هستی که پای یارت واقعا میمانی پس بگذار یار کسی شوی که تو را برای خودش نه، بلکه برای خودت بخواهد؛ تو را برای زیبایی و عظمت وجودت بخواهد نه برای آرایشی که با یک دستمال محو میشود نه برای چهره ات که روزی پیر میشود نه برای تیپ و اندامت که روزی خمیده میشود.
بحث این روز ها فقط قضیه ی یک تکه پارچه نیست، قضیه ی تعریف زن است، قضیه ی شان و جایگاه زن است که دارد توسط عده ای که منافعشان از جهات مختلف در تعریف جنسی زنان است، دزدیده میشود. زن را از مقامی که آفریننده برایش در نظر گرفته است، به سقوط در دره ای که نقش بهشت قلابی بر در و دیوار آن، کج و معوج کشیده شده، دعوت میکنند.
چرا الگویی که آن ها معرفی میکنند بانوان دانشمند یا اساتید دانشگاه و کار آفرینان و مخترعان نیستند؟ آری پاسخ مشخص است، علم آگاهی در پی دارد. همان چیزی که آن ها را از به ثمر نشستن اهداف خبیثانه خود ناکام میگذارد. همانانی که خودشان را لیبرال دموکرات میدانند که در واقع اگر از طریق کنترل افکار عمومی دیکتاتوری نمیکنند پس اسمش چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مشکلات زیاد است، درد و رنج مردم این سرزمین کم نبوده و نیست.
جرمشان اقتدا به مظلوم عالم، حضرت علی علیه السلام بوده و هست. جرم شان زندگی در سرزمینی مملو از منابع طبیعی است که چشم هر گرگ درنده ای را به خود جلب میکند و دندانش را تیز. جرم شان موریانه های داخل خانه است، موریانه هایی که لباس زنبور عسل به تن کرده و پیوسته در تلاش برای ویرانی این خانه اند.
اما وعده ی خداوند حق است و انشاءالله موعد آن نزدیک. ندای امیدبخش جان آمد که از سراشیبی گذرکرده و به قله ها نزدیک شده ایم.
زمانه ی خسته شدن به پایان آمده. امروز روز شوق است، روز امید است و روز حرکت.
تا زمانی که اینجا جمهوری اسلامی ایران است، معنایی ناامیدی را در این سرزمین نخواهی یافت.
بسم الله الرحمن الرحیم
ادعای دولت های آمریکا بر لیبرال دموکراسی بودن حکومت آنهاست. اما کافی است تعدادی از سیاست های پیش گرفتهی آنها مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود حکومت آمریکا نه به دموکراسی و نه به لبیرالیسم معتقد است. برای این منظور در ابتدا به مفاهیم دموکراسی و لیبرالیسم میپردازیم.
در مفهوم کلی لیبرالیسم به معنای آزادی است. آزادی در بیان، در عقیده، در حقوق انسانی. اما اگر حکومت آمریکا بر مبنای لیبرالیسم بنا شده چرا حقوق رنگین پوستان همچنان در حال پایمال شدن است؟ چرا سال ها نیرو های آمریکایی در افغانستان و عراق حضور داشتند (یا دارند) و به اسم آبادسازی از منابع و مردمان آن کشور نهایت سوء استفاده را بردند؟ چرا پایگاه های آمریکایی هم اکنون در سوریه در حال دزدی نفت آن سرزمین است؟ چرا به خود اجازه میدهد برای سرنوشت سایر ملت ها تصمیم گیرد و وارد عمل شود؟ اگر این حکومت واقعا به آزادیخواهی و آزاد اندیشی معتقد است چرا تمام شبکه های تلویزیونی آن در انحصار پنج شرکت بزرگ و دو حزب جمهوری خواه و دموکرات است؟ چرا حقوق بیش از ۳۴۰ میلیون نفر را نادیده گرفته و مرتبا بر ضد شیعه تبلیغ میکند؟ چرا نقاط مختلف غرب آسیا پایگاه دارد؟ و چرا های بسیار دیگر که پاسخ شان مشخص است. لیبرال دموکراسی تنها یک اسم فریبنده است برای سرپوش گذاری بر تمام جنایات انجام شده توسط آمریکا در ژاپن، ویتنام،آفریقا، ایران، افغانستان، عراق، یمن، سوریه و...
در مورد دموکراسی آمریکایی همین بس که در سال های ۱۸۲۱، ۱۸۷۶، ۱۸۸۸، ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶ افرادی پشت میز ریاست جمهوری نشستند که اصلا اکثریت آرای مردمی را کسب نکرده بودند!