بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا، معبودا، معشوقا،
تو خود بر همه چیز احاطه داری و خود از نهان های ما خبر داری،
که انگیزه این بنده خطاکار از آمدن به جبهه فقط برای قرب و رضای توست.
شهید عیسی حاجیوند
ولادت : ۱۱ / ۳ / ۱۳۴۴
شهادت: ۱۸ / ۹ / ۱۳۷۵، حین تفحص
امروز، روز تو بود
و من هنوز،
کوچه به کوچه، در به در، به دنبال نگاهش میگردم
بسم الله النور
سلام
سلام بر شما ای عزیز که در میان دوستدارانتان غریب و برای یاری شما شتابنده ای نیست
در کدامین این سرزمین خاکی به حال ما خاک نشینان غصه دارید
که حال ما تنها شایستگی غصه دارد
تاریکی را در آغوش کشیده و روشنای صبح را از یاد برده ایم
صبحی که میتواند بسبار نزدیک باشد
حتی نزدیک تر از پلک زدنی
راه را در عین درخشندگی رها کرده و در کویر مهلک نفس گرفتار گشته ایم
با شادمانی بی دوامی گمان میبریم که قله های سعادت و رستگاری را فتح کرده ایم
درحالی که از دامنه کوه سقوط کرده و در لبه پرتگاهی عمیق گام برمیداریم
و شاید تا کنون به درون آن بلعیده شده باشیم
دنیا را فنا ناپذیر و جاودانگی را دور پنداشته ایم
در باطلی که آن را حق میپنداریم شتابان و در یاری حقی که مظلوم مانده خود را به خواب زده ایم
" آیا برای کسانی که ایمان آورده اند وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد خدا و برای آنچه از حق نازل شده فروتن و خاشع شود؟
و مانند کسانی نباشند که پیش از آنها کتاب ( آسمانی ) به آنها داده شده بود ،
پس مدت ( عمر و خوشی زندگی ) بر آنها طولانی شد و دل هایشان سخت گردید ،
و بسیاری از آنها نافرمان بودند؟! "
(سوره حدید آیه ۱۶)
بسم الله النور
مولای من
منم کودکی که پروریدی،
منم نادانی که دانا نمودی،
منم گمراهی که هدایت کردی،
منم افتادهای که بلندش نمودی،
منم هراسانی که امانش دادی
و گرسنهای که سیرش نمودی
تشنهای که سیرابش کردی
و برهنهای که لباسش پوشاندی
و تهیدستی که توانگرش ساختی
و ناتوانی که نیرومندش نمودی
و خواری که عزیزش فرمودی
و بیماری که شفایش دادی
و خواهشمندی که عطایش کردی
و گنهکاری که گناهش را بر او پوشاندی
و خطاکاری که نادیدهاش گرفتی؛
و منم اندکی که بسیارش فرمودی
و ناتوان شمردهای که یاریاش دادی
و رانده شدهای که مأوایش بخشیدی،
من پروردگارا کسی هستم که در خلوت از تو حیا نکردم
و در آشکار از تو ملاحظه ننمودم،
منم صاحب مصیبتهای بزرگ،
منم آنکه بر آقایش گستاخی کرد،
منم آنکه جبّار آسمان را نافرمانی کرد،
منم آنکه بر معاصی بزرگ رشوه دادم،
منم آنکه هرگاه به گناهی مژده داده میشدم شتابان به سویش میرفتم،
منم آنکه مهلتم دادی باز نایستادم
و بر من پرده پوشاندی حیا نکردم و مرتکب گناهان شدم و از اندازه گذراندم؛
...
و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان
و بر گریه بر خودم مرا یاری ده،
من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهای باطل نابود ساختم
و اینک به جایگاه ناامیدان از خیر و صلاح فرود آمدهام،
پس بدحالتر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالی به قبرم وارد شوم،
قبری که آن را برای خواب آماده نساختهام و برای آرمیدن به کار نیک فرش ننمودهام
و مرا چه شده که گریه نکنم و حال آنکه نمیدانم بازگشت من بهسوی چه خواهد بود،
من نفسم را مینگرم که با من نیرنگ میبازد و روزگار را مشاهده میکنم که مرا میفریبد
و حال آنکه بالهای مرگ بالای سرم به حرکت درآمده،
پس مرا چه شده که گریه نکنم،
گریه میکنم برای بیرون رفتن جان از بدنم،
گریه میکنم برای تاریکی قبرم،
گریه میکنم برای تنگی لحدم،
گریه میکنم برای پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من؛
گریه میکنم برای درآمدنم از قبر عریان و خوار،
درحالیکه بار سنگینی را بر دوش میکشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه میکنم،
به خاطر اینکه مردمان در کاری جز کار مناند، «در آن روز هرکس از آنان را گرفتاری و کاری است که برای او
[از اینکه نتواند به کار دیگر بپردازد] بس است؛ در آن روز چهرههایی درخشان و نورانی است؛ خندان و خوشحال
و چهرههایی در آن روز غبار [تیرهبختی] بر آنها نشسته؛ سیاهی و ذلّت آنها را پوشانده»؛
ای آقای من، تکیه و اعتمادم و امید و توکّلم بر تو،
آویختنم به رحمت توست،
...
،ای پناهگاهم به وقت غم و اندوه،
ای فریادرس به هنگام سختی،
به تو پناه آوردم،
و از تو فریادرسی خواستم،
به تو پناه آوردم و جز به تو پناه نمیآورم،
و جز از تو درخواست گشایش نمیکنم،
پس به فریادم رس و گشایشی در کارم قرار ده،
ای که عمل اندک را میپذیری، و از گناه فراوان میگذری،
از من عمل اندک را بپذیر، و از گناه بسیارم درگذر، همانا تو مهربان و آمرزندهای.
خدایا ایمانی از تو میخواهم که دلم با آن همراه شود،
و باور صادقانهای که بدانم هرگز چیزی به من نمیرسد، مگر آنچه که تو برایم ثبت کردی،
و مرا از زندگی به آنچه که نصیبم فرمودی خشنود بدار،ای مهربانترین مهربانان.
بخش هایی از دعای ابوحمزه ثمالی
بسم الله
هم رزم و یاورم ایرانی قهرمان
ایستاده مثلِ کوه؛ در موج های بی امان
زیر تازیانههای دشمنان چون همیشه مقتدر بمان
سرفراز باش در نبرد شب با من این سرود را بخوان
آماده شو بهر آن قیام سرخ اهورایی
چیزی نمانده تا آن ظهور سبز مسیحایی…
باز از نگاه پر غرور تو، خصم گشته خوار و دون و بی قرار
اینک به دست تو رقم خورد آینده ای قرین افتخار
مرگ ترسد از صلابت حضور کوه لرزد ازقدوم استوار
ای قدرتت همیشه ماندگار ای عزتت همواره پایدار
بحر پر تلاطم است؛ فتنه خیز و بی امان
در مصاف این ستیز، پشتِ ناخدا بمان...
شاعر: دکتر نیلوفر شادمهری