بسم رب المحسنین
تا پیامش رسید که دارم میروم نوکری حضرت زینب(س) و حلالم کنید، دلم خالی شد. جواب دادم:((التماس دعا.)) دلم آرام نشد. زنگ زدم و گفتم:
بسم رب الشهداء
آخرین روزهای سال۷۲ بود. بچه های تفحص همه به دنبال پیکر های شهدا بودند. سکوت سراسر طلائیه را گرفته بود. سکوتی که روح را دگرگون میکرد.